Wystan Hugh Auden Quotes

We've searched our database for all the quotes and captions related to Wystan Hugh Auden. Here they are! All 6 of them:

You shall love your crooked neighbour, with your crooked heart.
W.H. Auden
To read is to translate, for no two persons' experiences are the same. A bad reader is like a bad translator: he interprets literally when he ought to paraphrase and paraphrases when he ought to interpret literally.
W.H. Auden
И ты возлюбишь своего ущербного ближнего ущербным сердцем своим.
W.H. Auden
Chociaż dzień przejrzysty i łagodny Uśmiecha się nad wieżą twojego szacunku I powróciły jego kolory, burza cię zmieniła: Nigdy nie zapomnisz Ciemności kryjącej nadzieję, nawałnicy Zapowiadającej twój upadek. Musisz żyć ze swą wiedzą. Z tyłu, daleko, na zewnątrz ciebie są inni, W nieobecnościach bez księżyca, o których nie słyszałeś, Którzy na pewno o tobie słyszeli, Istoty nieznanej liczby i rodzaju: I oni cię nie lubią. Powiedz, co im zrobiłeś? Nic? Nic nie jest odpowiedzią: W końcu uwierzysz - co możesz poradzić? - Że naprawdę, naprawdę coś zrobiłeś; Odkryjesz, że pragniesz ich rozśmieszyć, Będziesz tęsknił za ich przyjaźnią. Nie będzie nigdy spokoju. Więc walcz, z taką odwagą, jaką masz I po każdym ci znanym nierycerskim uniku, Zostaw przejrzyste miejsce w świadomości; Ich sprawa, jeśli jakąś mieli, jest teraz dla nich niczym; Nienawidzą dla nienawiści.
W.H. Auden
در رکودِ مرگ اندودِ زمستان ناپدید شد. نهرها، یخ زده، فرودگاهها خلوت، برف، مجسمه ها را از شکل انداخته بود. روزِ محتضر، آفتاب را می بلعید. همه در این هم آوازیم، که روز مرگش روزی بود سرد و بی آواز دور از چشمِ بیماری اش، گرگها به بیشه های همیشه سبز رمیدند، وهیچ جویباری تسلیم وسوسه های دریا نشد. و زبانهای سوگوار، مرگ شاعر را از اشعارش پنهان داشتند. ولی برای او، آخرین بعد از ظهر بود، که در قالبِ خویشتن می زیست. بعد از ظهرِ پرستاران و شایعات. ایالاتِ جسمش، سرِ طغیان برداشتند، و میدانهای ذهنش خالی شدند، و سکوت به حومه های حواس حمله کرد، و از او، جز ستایندگانش چیزی نماند. اکنون او، میان صد ها شهر پخش و پلا شده است، و در برابر عواطف عجیب وا داده است، تا شادی اش را در قلمستانی دیگر بجوید، و در برابر قانونی بیگانه حساب پس دهد. واژگان مردِ مرده، در رودِه های زندگان جرح و تعدیل می شود. ولی در میان جنجال و جارِ فردا وقتی که دلاّلان چون و دیو دد در بیشه ی بازار بورس می غرّند، و مستمندان به مِحنتشان با متانت عادت می کنند، و هر یکی در تار و پود وجودش مجاب شده، به وجودِ اراده ی آزاد، چند هزار نفر در فکر این روزند، همچون روزی که در آن کسی کاری، مختصر متفاوت کرد. همه در این همداستانیم، که روز مرگش، روزی بود سرد و بی داستان. تو هم چون ما ساده بودی : سپس آن موهبت تو را برکشید، از میان خاله زنکهای توانگر و تباهیِ جسم و از میانِ خودت. ایرلندِ پریشان احوال تو را شاعر کرد. ایرلند هنوز، پریشان است در حال و در هوا، مگر از سرودن چکار می آید؟ سروده ها می مانند. در درّه های تکوین، آنجا که مجریان، هرگر نخواسته اند تاگردابها را بگردانند، و در مزارع انزوا و تسلیتهای سرسری در مانند. سروده ها بیش از شهرهایی که باورشان داریم و در آنها می میریم، می مانند. سروده ها به این کار می آیند. دهانهای جاودان خاک، مهمان گرامی ات را در بر گیر. ویلیام ییتس از نیک و بد اندیشه کوتاه کرد. بگذار تا کشتی های ایرلند، خالی از اشعارشان، در رگِ رودها لنگر اندازند. سگهای اروپا همه، از ترس بختکِ تاریکی به زوزه افتاده اند. و ملتهای در قید حیات، منتظر و منزوی در کینه هایشان، از هم جدا مانده اند. قیافه ها داد میزند که خِرَد، بی آبرو شده است. و دریاهای افسوس در چشمها یخ بسته است. اکنون تو ای سخنسرا، ردّ این راه را بگیر تا قعر شب و با صدایی سرکوب ناشده، مُجابمان کن به مسرّت. در مزرع مصراعها زراعت کن، و در تاکستانها خوشه های خشم برویان از ناکامی بشر در خلسه های رنج و در شوره زارِ دلها چشمه های التیام و آشتی بجوشان و در زندانِ روزها به آزادگان، آفرین گفتن بیاموز
W.H. Auden
right now in 1971, this is Wystan Hugh Auden, 64, long-time resident of St. Mark’s Place in the East Village who spends April through October in rural Austria. He calls Kirchstetten “a chapter in my life which is not yet finished,” though he will, before long, forsake Manhattan and indeed end his days in Austria. “I first beheld Kirchstetten on a pouring wet October day in a year that changed our cosmos, the annus mirabilis when Parity fell.” “That was 1957,” Auden explains, “a rather important year in the history of physics—when it was discovered that all physical reactions are not symmetrical.
Alan Levy (W. H. Auden: In the Autumn of the Age of Anxiety)