Rmt Quotes

We've searched our database for all the quotes and captions related to Rmt. Here they are! All 3 of them:

REJECTION MINIMIZATION THEOREM (RMT): Think about it: boys basically, want to kiss girls. Guys want to make out. Always. Hassan aside, there's a rarely a time when a boy is thinking, "Eh, I think I'd rather not kiss a girl today.
John Green (An Abundance of Katherines)
The summary of Lambert and Lillenfelt’s “Bloodstains” in Scientific American Mind in the October 12, 2007 The Informed Reader passes along many of these authors’ strong opinions on complex and controversial topics without informing the readership that the authors’ perspective is extreme, polarized, and vulnerable to challenge at many crucial points. It is clear that false memories can be implanted in about 25% of subjects, when those memories concern issues in the normal and expectable range of experience. However, about 75% of subjects resist such efforts, and efforts to implant memories of abuse or offensive medical procedures are almost universally rejected. Therefore a wholesale attack against therapies that explore patients’ memories is unwarranted. “Recovered Memory Therapy” is not a school of treatment. It is a slur used to mischaracterize approaches offensive to the authors’ perspectives, designed to evoke an emotional bias against those to whom the slur is applied.
Richard P. Kluft
می خواهم قصه كلونی دلقك را بگویم. كلونی در سیركی كار می كرد كه شهر به شهر می گشت. كفشهایش خیلی بزرگ و كلاهش خیلی كوچك بود. اما او اصلاً و اصلاً خنده دار نبود. او یك سگ سبز با هزار تا بادكنك داشت و سازی كه آهنگ های مسخره میزد. او شل و وارفته و لاغر بود، اما او اصلاً و اصلاً خنده دار نبود. او هر بار روی صحنه می آمد، مردم به جای خنده اخم می كردند و هر بار كه شوخی می كرد انگار قلب همه می شكست! و هر بار لنگه كفشش را گم می كرد، مردم از عصبانیت سیاه می شدند. و هر بار روی سرش می ایستاد، همه فریاد می زدند بسه بابا برو پی كارت! و وقتی در هوا چرخ می زد، همه خوابشان می برد. و هر بار كراواتش را قورت می داد، همه می زدند زیر گریه! و كسی به كلونی پولی نمی داد. فقط برای اینكه او مسخره نبود! روزی كلونی گفت: به مردم این شهر می گویم، كه دلقك خنده دار نبودن چقدر دردناك است. و او به آنها گفت كه چرا همیشه غمگین است. و چرا اینقدر افسرده است! او گفت و گفت او از سرما و درد و باران گفت و از تاریكی روحش گفت. و وقتی قصه اش تمام شد، فكر می كنید كسی گریه كرد؟ نه ابداً ! آنها آنقدر خندیدند كه درختها به لرزه در آمدند. ها ها ها – هی هی هی آنهاخندیدند و هو كشیدند! در طول روز و تمام هفته خندیدند! آنقدر خندیدند كه روده بر شدند. آنقدر خندیدند كه آسمان لرزید. خنده تا مسافتهای دور سرایت كرد ... به هر شهری، در هر دهی، خنده همه جا پخش شد. خنده در كوه ها و دریا طنین انداخت. خنده در جنگل و دشت طنین انداخت. بزودی همه دنیا از خنده پر شد و خنده از آنروز برای همیشه ادامه یافت. و كلونی با صورتی غمگین و اشك بر چشم، در چادر سیرك ایستاد و گفت: «منظورم خنداندن شما نبود، من اتفاقی خنده دار شدم.» و در حالیكه تمام دنیا می خندیدند، كلونی همانجا نشست و گریست.
شل سیلور استاین